خیمهالزهرا(س) که در ورودی زمین ورزشی ابتدای خیابان اندیشه68 برای اباعبدالله سیاهپوش شده است، ارادت اعضای این هیئت جوان را به مادر سادات و امام حسین(ع) نشان میدهد. بانیان آن از 20سال قبل زمانی که دانشجو بودهاند قدم اول هیئتداری را برداشتهاند و هر آنچه از کودکی پای هیئتهای امام حسین(ع) یاد گرفته بودند در هیئت دانشگاه به نمایش گذاشتند.
با گذشت سالها نهتنها از کاری که میکردند دلسرد نشدند بلکه حالا که همه مهندسهای مطرحی هستند بیشتر از قبل برای برپایی خیمه عزاداری انگیزه دارند و با پایشی که انجام دادهاند مردم قاسمآباد را در اینکار خود شریک کردهاند.
محمود سلمانی، مسئول این هیئت جوان و پویا که خود از بچگی در هیئتهای عزاداری بزرگ شده و کاربلد هیئتداریست، معتقد است با ثبت هیئت به نام حضرت زهرا(س) همه ائمه(ع) به خیمه مادرشان نظر میکنند و به روضهشان برکت میدهند.
محمود سلمانی 38سال دارد. بعد از پذیرفتهشدن در دانشگاه به نیشابور رفته تا در رشته عمران درس بخواند. همانجا با بچههای هم رشتهشان گروهی را تشکیل میدهند و برای خودشان هیئتی راه میاندازند.
او درباره شور و حال آن روزها که تاکنون هم ادامه پیدا کرده است میگوید: «کاردانی را نیشابور خواندیم. همانجا گروهی تشکیل دادیم و هیئتی راهانداختیم و فعالیتهای فرهنگی انجام میدادیم. کاردانی را که تمام کردیم عدهای از دوستان به مشهد آمدند و من هم رفتم دانشگاه بیرجند. آنجا وارد نهاد نمایندگی رهبر معظم انقلاب شدم. در بیرجند هم با همدانشگاهیهایم هیئتی داشتیم بینام و نشان. بعد از دانشآموختگی با همان دوستان آمدیم مشهد و همانطور مناسبتی برنامههای هیئت را ادامه دادیم.
هیئتشان سالها نامی نداشته و فقط ایام عزاداری و اعیاد دور هم جمع میشدند و مراسمی میگرفتند. اما از شش سال قبل تصمیم میگیرند کارشان را وسعت دهند و سفره اهل بیت(ع) را گستردهتر پهن کنند.
وقتی تصمیم گرفتیم هیئت را ثبت کنیم متوسل شدیم به ائمه(ع) و نام مادر سادات(س) را انتخاب کردیم
سلمانی میگوید: «ما همهمان بچههیئتی بودیم و از کودکی در مراسم عزاداری بزرگ شدهایم. پدر من یزدی است و یزد هم که حسینیه ایران است. مراسمهای محرم و صفر یزد خیلی پرشور برگزار میشود و آداب خاصی دارد. من هم از همان زمان راه و رسم هیئتداری را یاد گرفتم.
وقتی تصمیم گرفتیم هیئت را ثبت کنیم متوسل شدیم به ائمه(ع) و نام مادر سادات(س) را انتخاب کردیم تا همه ائمه(ع) به خیمهای که به نام مادرشان بنا میشود نظر کنند و مجلسمان متبرک شود. الان هم حدود بیستنفر اعضای هیئت هستیم که تقریبا 10نفرشان بچههای دانشگاه هستند و 10نفر هم افرادی هستند که بعد از شکلگیری هیئت به ما پیوستهاند.
او درباره برنامههای مناسبتی هیئت خیمه الزهرا(س) توضیح میدهد: «تمام مناسبتها دور هم جمع میشویم و مراسم داریم. دهه فاطمیه هم که میشود فضاسازی بولوار وکیلآباد را انجام میدهیم. در اعیادی مانند نیمهشعبان و عید غدیر هم جشن خیابانی میگیریم و شیرینی، شکلات و بستنی توزیع میکنیم. برگزاری مراسم دهههای اول محرم و آخر صفر و فاطمیه هم جزو برنامههای ثابت هیئتمان است. »
سلمانی اشارهای به افراد دوروبرش میکند که هر کدام مشغول کاری هستند. یکی نورپردازی میکند و دیگری پایههای داربست را محکم میکند. یکی کیسه سیمان پشتش گذاشته و میخواهد مسیر مردم را هموار کند. میگوید: «این آقایانی که میبینید صورتشان زیر آفتاب سوخته و لباس کارگری پوشیدهاند همه مهندسانی هستند که حق امضا دارند و چند تایشان استاد دانشگاه هستند.
دو نفرشان در برج کار میکنند و از نظر علمی و اجتماعی در رده بالایی هستند. اما برای کارگری امام حسین(ع) هیچ سمتی ندارند. بیشترشان هم خانههایشان وسط شهر است. سمت احمدآباد و کوهسنگی و شهدا. اما برای برپاکردن خیمه عزاداری اباعبدا...(ع) تا قاسمآباد میآیند. »
با رفتن جوان، محمود سلمانی محکمتر از قبل میگوید: «وقتی کار شروع میشود خود مردم برای کمک میآیند. 60نفر آقا و 40نفر خانم حداقل نیرویی هستند که برای برگزاری مراسم نیاز داریم که غیر از اعضای خودمان از میان مردم میآیند و برای کمک حضور دارند. »
او دوباره روی اخلاق در هیئتداری تأکید میکند. چیزی که از قدیمیها یاد گرفته است. میگوید: «هیئتهای ریشهدار قدیمی روی اصول و اخلاق و احادیث پیش میرفتند. مردم را با رفتارشان به اهل بیت(ع) نزدیک میکردند. ما هم باید سعی کنیم همین مسیر را در پیش بگیریم. من در اداره امور همه کارها را به مشارکت میگذارم و درنهایت چکیده نظر همه را میگیرم، در بسیاری مواقع میبینم بعضی پیشنهادها به ذهنم نرسیده بودهاند. درنهایت همه پیشنهادها را بررسی میکنم و تصمیم میگیرم. »
صحبت ما زمانی است که اعضای هیئت درگیر و دار تدارک مراسم هستند و هر چند دقیقه یک نفر برای کاری به آقای سلمانی مراجعه میکند. یکی از آنهایی که با آقای سلمانی کار دارد برادرش آقا ناصر است. چند سؤال فنی درباره وسایلی که نیاز است بیاورد میپرسد و با عجله میرود. بعد محمود آقای سلمانی میگوید: «ما شش برادریم که چهار تا اعضای هیئت هستند. خانواده ما همگی هیئتی هستند و کنارمان کمک میکنند. »
با گفتن این جمله راه میافتیم و میرویم به سمت یکی از افرادی که در گوشهای از زمین هیئت مشغول کار است. آقای سلمانی میگوید: «امیرحسین صارم دایی من است که برای کمک میآید. بازاری است، از کسبه بازار رضا. هم از نظر مالی ما را حمایت میکند و هم در تدارکات. »
آقای صارم وقتی متوجه صحبت ما میشود میگوید: «بچههای جوان خیمهالزهرا(س) از مجموعه هیئتهای قدیمی جمع شدهاند و چکیده هیئتهای دیگر هستند. همهشان کاربلد بودهاند و افکارشان جدید و جوان است. به همین دلیل جوانها جذب این هیئت میشوند. »
سید علی حاتمی هم از همان گروه مهندسان عمران است که دستی هم در کار آزاد دارد. آستین بالا زده و مشغول است. هر بار بهسراغش میروم آنقدر مشغول است که مجال صحبت پیدا نمیکند. بالأخره چند دقیقهای دست از کار میکشد و میگوید: «ما کارگر امام حسینیم. من به همراه یکی دوتا دیگر از بچهها مسئول تدارکات هستیم. در شبهای اول برای میزبانی از 1500نفر آمادگی داریم و پیشبینی میکنیم شبهای آخر تا 3000نفر هم بیایند که خوشبختانه فضا بزرگ است و گنجایش داریم. از نظر پذیرایی هم فعلا چای قبل از مجلس را داریم، اما همیشه بانی پیدا میشود. »
وقتی از او میپرسم مگر در این اوضاع اقتصادی میشود از مردم این محل توقع کمک مالی داشت میگوید: «تاکنون چند نفر مراجعه کردهاند و بخشی از پذیرایی را به عهده گرفتهاند. قبل از دهه یک نفر آمده بود با یک پراید خیلی قدیمی، از همسایههای اطراف همین زمین ورزشی بود، کارمندی که از سال قبل، از حقوق ماهیانهاش مبلغی را کنار میگذاشته برای شام امام حسین(ع).
هر کسی برای امام حسین(ع) هرکاری از دستش بربیاید انجام میدهد. ما در این هیئت چیزهایی میبینیم که دلمان قرص میشود
هر کسی برای امام حسین(ع) هرکاری از دستش بربیاید انجام میدهد. ما در این هیئت چیزهایی میبینیم که دلمان قرص میشود. از وقتی شروع کردیم مردم خیلی کمک کردند. از صبح با آب سرد، بستنی و... از ما تشکر میکنند که هیئت را برایشان برپا میکنیم. در اصل هیئت مال ما نیست، بچههای محله خودشان را صاحب هیئت و مجلس میدانند. حتی بچههای کوچک میآیند کمک کنند و اصرار میکنند که مثلا سر فرش را بگیرند. همین امروز پسربچه کوچکی آمده بوده از بلوک آلاله، همین سر نبش. خودش که هیئتی شده بود هیچ، مبلّغ هم بود و به مادرش گفته بود بیاید هیئت. »
حاتمی یکی از نکات قوت هیئت را پرهیز از تندرویها میداند و میگوید: «ما در پایشی که ششسال قبل داشتیم این منطقه را انتخاب کردیم تا متناسب با حال مردم عادی شهر هیئتی را راهاندازی کنیم؛ به دور از تمام تندرویها. مجلسی مناسب همه اقشار، مدت زمان مجلس هم کوتاه است، 8شروع میشود و 9.5تمام. اینطوری مردمی که به اهل بیت(ع) علاقه دارند میتوانند در یک مجلس پرمغز و پرمحتوا ولی خلاصه و جمع و جور شرکت کنند. »
کار سنگین هیئتداری، غیر از حب و دوستی اهل بیت(ع) انگیزههای دیگر هم میخواهد. وحیدرضا چالاک از اعضای همین هیئت مهندسان جوان است که پارچهفروشی هم دارد و بخشی از سیاهپوشکردن هیئت برعهده اوست.
میگوید: «چهارسال است کار هیئت را شروع کردهایم و سعی داریم باشکوه باشد. نکته مدنظر ما این بود که خیلیها نمیتوانند به مرکز شهر بروند، از طرفی اینجا چنین هیئتی که شخصی نباشد و بزرگ و همگانی برگزار شود کم بود. هدف ما هم جذب حداکثری بوده است بهویژه کودکان و نوجوانان. اتفاقات زیادی رخ داده است که به ما انگیزه میدهد بیشتر از قبل انرژی بگذاریم. سال گذشته که در خیابان اندیشه83 بودیم، یک بچه ششساله از خیابان اندیشه47 تا آنجا میآمد با پای پیاده.
میگفت پدرو مادرم کارگرند و وقت نمیکنند من را به هیئت ببرند، اما خودم دوست دارم به سینهزنی بیایم. از وقتی شما اینجا را درست کردهاید میگویند تو برو هیئت و وقتی تمام شد برگرد. برای ما همینها جاذبههای کار است که زیاد میبینیم. سال گذشته یک نفر گفت قدر این خیمهتان را بدانید گفتیم خیمه متعلق به حضرت سیدالشهدا(س) و مادرشان است. گفت با این خیمه آمار جرم و جنایت در محله ما کم شده است. به برکت این پرچمها در این شبها زورگیری کم شده و آرامش داریم. »
در هیئت هر کسی هر کاری از دستش برمیآید انجام میدهد. اما بعضیها از بقیه فنیتر هستند و بهاصطلاح دست به آچارند. مصطفی شرفی از همین دست افراد است که از بستن داربست و سیمان کاری تا کارهای برق و ساخت پل را به عهده دارد. پاچههای شلوارش را بالا زده و دستهایش تا آرنج خاکی است. مهندس عمران است و استاد دانشگاه است. بالأخره وقتی برای صرف چای چند دقیقهای را استراحت میکند میتوانم با او صحبت کنم. از رفاقت بیست ساله میگوید و دهههایی که هر کدام با شور و حالی خاص برگزار میشود.
میگوید: «ما به سخنران و مداح تأکید میکنیم که وارد فضای حاشیهای نشوند و فقط از اهل بیت(ع) بگویند. طوری که برای یک محله عادی مناسب باشد. پیر، جوان، کارمند و بازاری بیایند و درگیر مسائل حاشیه نشوند. »بعد از او بهسراغ مسئول چایخانه میروم. مهدی کوهساری هم مهندس عمران است.
در این هیئت برای نظمدهی وظایف تقسیم شده است ولی اینطور نیست که کسی کارش را تمام کند و برود. به من بگویند کفشها را جفت کن به دیده منت انجام میدهم
میگوید: «در این هیئت برای نظمدهی وظایف تقسیم شده است ولی اینطور نیست که کسی کارش را تمام کند و برود. به من بگویند کفشها را جفت کن به دیده منت انجام میدهم. الان هم مسئول چایخانه هستم و خادم امام حسین(ع). »
در پاسخ سؤالم که چرا قاسمآباد را انتخاب کرده است میگوید: «وسط شهر هیئتهای قدیمی با سابقه طولانی و عملکرد بسیار خوب فراوان هستند. اما در این قسمت از شهر با توجه به تراکم جمعیت هیئت غیرشخصی که بزرگ و همگانی باشد کم است.
ما چهارسال است که غیر از دورههای مناسبتی خودمان، دهههایی را هم به برنامه هیئت اضافه کردهایم. سال اول یکی از دوستان در اقدسیه زمینی را اختیارمان گذاشتند. زمینی که وقف حسینیه بود و دورش دیوار نبود. وسعت آن 600متر بود. سال بعد پارکینگ مجموعه بزرگ آبی در بولوار اندیشه را گرفتیم با وسعت 2000متر مربع. دیدیم خیلی جمعیت آمد.
سال سوم هم همان پارکینگ را گرفتیم اما اینقدر جمعیت زیاد شد که احساس کردیم جای بزرگتری نیاز است. با شهرداری مشورت کردیم و آمدیم اینجا که 3800متر مربع زیربنا دارد. اینجا زمین بازی و ورزش شهرداری است که مردم هم آن را از خودشان میدانند. برای اطلاعرسانی به آنهایی که به محل برگزاری دو سال قبل هیئت آمده بودند، هم پیامک میفرستیم و هم در محل قبلی بنر نصب کردهایم و آدرس محل جدید هیئت را اعلام کردهایم. »
سلمانی از علاقهای که مردم به هیئت محلی دارند میگوید و از نذرهایی مانند فرش و خوراکی. تعریف میکند که یکی از همسایهها موکتهایش را برای هیئت آورده و یکی دیگر سه تخته فرش. میگوید: پذیراییمان بستگی به بانیانمان دارد. هزینههای اولیه مانند تأمین داربست، بنر، لامپها و پایهها را اعضای هیئت میگذارند. برای پذیرایی هم مردم واسطه میشوند و جور میشود.
کمی هم گله میکند و میگوید: «سرقت هم گاهی هست. از شب اولی که خیمه را برپا میکنیم باید چند نگهبان بگذاریم. حتی برای دهه فاطمیه هم که در بولوار وکیلآباد پرچمها را میزنیم دزد پایه داربستها را میبرد. ولی خب در هیئتداری سعه صدر و اخلاقمداری خیلی مهم است همانطور که در هیئتهای قدیمی که همه چیز را از آنها یاد گرفتهایم میبینیم ادب و اخلاق حرف اول را میزند. »
همینطور که مشغول صحبت هستیم شاهد از غیب میرسد و میان صحبتمان جوان سیاهپوشی از کنار خیمه آرام جلو میآید. چند پلاستیک بزرگ در دست دارد که سنگینیشان باعثشده راه رفتنش کمی سخت و کند شود. پرسانپرسان مسئول هیئت را پیدا کرده و به سمت آقای سلمانی میآید.
با کمی لکنتزبان میگوید: «بیرقهای اهدایی را آوردهام. آقای سلمانی که به اینطور اهداییها و نذریها عادت دارد تشکر کرده و آنها را میگیرد. »من جلو میروم و میپرسم: «این همه پارچه و بیرق سیاه را اهدا میکنید؟»
جوان که خودش را مهدی سعادتمند معرفی میکند میگوید: «من خودم سالها هیئت داشتم، همین جا آخر اندیشه. هیئت زیر نظر شهرداری بود، توفیق داشتیم و کارمان هم خوب بود و جزو سه هیئت برتر منطقه بودیم. اما بیمار شدم و هنوز درگیرم. مجبور شدم کارهای هیئت را تعطیل کنم. این بیرقها باید در هیئت استفاده شوند. »
با اینکه حال و هوای بیماری در چهرهاش پیداست در پاسخ به دعوت آقای سلمانی میگوید: «شبها حتما برای مجالس آقا اباعبدا...(ع) میآیم، من هم مثل همه مردم محتاج عنایت آقا(ع) هستم. »